ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
پنج شنبه 88 شهریور 5 :: 4:32 عصر :: نویسنده : افسانه
پرسید عشق چیست؟
گفتم آشتیست. گفت:مگر آن را دیده ای ؟ گفتم نه در آن سوخته ام... به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد....عجب از محبت من که در او اثر ندارد........ غلط است هرکه گوید دل به دل راه دارد......... دل من از غصه خون شد دل او خبر ندارد........ تو رفتی و برایم مانده آهی نمی دانستم رفیق نیمه راهی برو اما به جان هرچه عاشق پشیمان می شوی خواهی نخواهی گویند عاقلان غم دیوانگان خورند..............دیوانه هم شدیم کسی غم مارا نخورد
در دادگاه عشق قسمم قلبم بود... وکیلم دلم بود...و حضار جمعی از عاشقان و دل سوختگان.... قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست ذاشتن تو اعلام کرد......... و من محکوم شدم به مرگ و تنهایی ..... در کنار چوبه ی دار از من خواستند آخرین خواسته ام را بگویم..... و من خواستم به تو بگویند که دوستت دارم تا اخرین نفس.................... ای که دور از من و در قلب منیباوفا باش که دنیای منی
موضوع مطلب : |
منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 202932
|
|